کد مطلب:2536 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:454

(بخش اول : اصول فقه) درس اول
موضوع بحث ما در این بخش ، كلیاتی درباره " علم اصول " است . فقه

و اصول دو علم به هم وابسته می باشند . وابستگی آنها به یكدیگر ، چنانكه

بعدا روشن خواهد شد ، نظیر وابستگی فلسفه و منطق است . علم اصول به

منزله مقدمه ای برای " علم فقه " است و لهذا آن را " اصول فقه " یعنی

" پایه ها " و " ریشه ها " ی فقه می نامند .

نخست لازم است تعریف مختصری از این دو علم به دست دهیم .

" فقه " در لغت به معنی فهم است ، اما فهم عمیق . اطلاعات ما

درباره امور و جریانهای جهان دو گونه است . گاهی اطلاعات ما سطحی است و

گاهی عمیق است . از امور اقتصادی مثال می آوریم . ما دائما مشاهده می كنیم

كه كالائی در سالهای پیش موجود نبود اكنون به بازار آمده است و بر عكس

یك سلسله كالاهای

دیگر كه موجود بود اكنون یافت نمی شود ، قیمت فلان كالا مرتب بالا می رود و

قیمت فلان كالای دیگر فرضا ثابت است .

این اندازه اطلاعات برای عموم ممكن است حاصل شود و سطحی است . ولی

بعضی افراد اطلاعاتشان درباره این مسائل عمیق است و از سطح ظواهر به

اعماق جریانها نفوذ می كند و آنها كسانی هستند كه به ریشه این جریانها پی

برده اند ، یعنی می دانند كه چه جریانی موجب شده كه فلان كالا فراوان شود و

فلان كالای دیگر نایاب ، فلان كالا گران شود و فلان كالا ارزان ؟ و چه چیز

موجب شده كه سطح قیمتها مرتب بالا رود ؟ تا چه اندازه این جریانها ضروری

و حتمی و غیر قابل اجتناب است و تا چه اندازه قابل جلوگیری است ؟

اگر كسی اطلاعاتش در مسائل اقتصادی به حدی برسد كه از مشاهدات سطحی

عبور كند و به عمق جریانها پی ببرد او را " متفقه " در اقتصاد باید

خواند .

مكرر در قرآن كریم و اخبار و روایات مأثوره از رسول اكرم و ائمه اطهار

امر به " تفقه " در دین شده است . از مجموع آنها چنین استنباط می شود

كه نظر اسلام این است كه مسلمین ، اسلام را در همه شؤون عمیقا و از روی

كمال بصیرت درك كنند . البته تفقه در دین كه مورد عنایت اسلام است

شامل همه شؤون اسلامی است اعم از آنچه مربوط است به اصول اعتقادات

اسلامی و جهان بینی اسلامی ، و یا اخلاقیات و تربیت اسلامی ، و یا

اجتماعیات اسلامی و یا عبادات اسلامی و یا مقررات مدنی اسلامی و یا آداب

خاص اسلامی در زندگی فردی و یا اجتماعی و غیره . ولی آنچه در میان

مسلمین از قرن دوم به بعد در مورد كلمه " فقه " مصطلع شد قسم خاص است

كه می توان آن را " فقه الاحكام " یا " فقه الاستنباط " خواند ، و آن

عبارت است از : " فهم دقیق و استنباط عمیق مقررات عملی اسلامی از

منابع و مدارك مربوطه " .

احكام و مقررات اسلامی درباره مسائل و جریانات ، به طور جزئی و فردی و

به تفصیل درباره هر واقعه و حادثه بیان نشده است و امكان هم ندارد ،

زیرا حوادث و وقایع در بی نهایت شكل و صورت واقع می شود بلكه به صورت

یك سلسله اصول ، كلیات و قواعد بیان شده است .

یك نفر فقیه كه می خواهد حكم یك حادثه و مساله را بیان كند باید به

منابع و مدارك معتبر كه بعدا درباره آنها توضیح خواهیم داد مراجعه كند و

با توجه به همه جوانب نظر خود را بیان نماید . این است كه فقاهت توأم

است با فهم عمیق و دقیق و همه جانبه .

فقها در تعریف فقه این عبارت را به كار برده اند :

هو العلم بالاحكام الشرعیة الفرعیة عن ادلتها التفصیلیة .

یعنی فقه عبارت است از علم به احكام فرعی شرع اسلام ( یعنی نه مسائل

اصول اعتقادی یا تربیتی بلكه احكام عملی ) از روی منابع و ادله تفصیلی .

( بعدا درباره این منابع و مدارك توضیح خواهیم داد ) .

اصول فقه





برای فقیه ، تسلط بر علوم زیادی مقدما لازم است . آن علوم عبارت است

از :

. 1 ادبیات عرب ، یعنی نحو ، صرف ، لغت ، معانی ، بیان ، بدیع .

زیرا قرآن و حدیث به زبان عربی است و بدون دانستن لااقل در حدود متعارف

زبان و ادبیات عربی استفاده از قرآن و حدیث میسر نیست .

. 2 تفسیر قرآن مجید . نظر به اینكه فقیه باید به قرآن مجید مراجعه كند

آگاهی اجمالی به علم تفسیر برای فقیه ضروری است .

. 3 منطق . هر علمی كه در آن استدلال به كار رفته باشد نیازمند به منطق

است . از اینرو فقیه نیز باید كم و بیش وارد در علم منطق باشد .

. 4 علم حدیث . فقیه باید حدیث شناس باشد و اقسام احادیث را بشناسد

و در اثر ممارست زیاد با زبان حدیث آشنا بوده باشد .

. 5 علم رجال . علم رجال یعنی راوی شناسی . بعدها بیان خواهیم كرد كه

احادیث را در بست از كتب حدیث نمی توان قبول كرد ، بلكه باید مورد

نقادی قرار گیرد . علم رجال برای نقادی اسناد احادیث است .

. 6 علم اصول فقه . مهمترین علمی كه در مقدمه فقه ضروری است كه آموخته

شود علم " اصول فقه " است كه علمی است شیرین

و جزء علوم ابتكاری مسلمین است .

علم اصول در حقیقت " علم دستور استنباط " است . این علم روش صحیح

استنباط از منابع فقه را در فقه به ما می آموزد . از اینرو علم اصول مانند

علم منطق یك علم " دستوری " است و به " فن " نزدیكتر است تا "

علم " یعنی در این علم درباره یك سلسله " باید " ها سخن می رود نه

درباره یك سلسله " است " ها .

بعضی خیال كرده اند كه مسائل علم اصول مسائلی است كه در علم فقه به آن

شكل مورد استفاده واقع می شود كه مبادء یعنی مقدمتین قیامات یك علم در

آن علم مورد استفاده قرار می گیرد . از این رو گفته اند كه مسائل و نتایج

در علم اصول " كبریات " علم فقه است .

ولی این نظر صحیح نیست . همچنانكه مسائل منطق " كبریات " فلسفه

قرار نمی گیرند مسائل اصول نیز نسبت به فقه همین طورند . این مطلب

دامنه درازی دارد كه اكنون فرصت آن نیست .

نظر به اینكه رجوع به منابع و مدارك فقه به گونه های خاص ممكن است

صورت گیرد و احیانا منجر به استنباطهای غلط می گردد كه بر خلاف واقعیت و

نظر واقعی شارع اسلام است ، ضرورت دارد كه در یك علم خاص ، از روی

ادله عقلی و نقلی قطعی تحقیق شود كه گونه صحیح مراجعه به منابع و مدارك

فقه و استخراج و استنباط احكام اسلامی چیست ؟ علم اصول این جهت را بیان

می كند .

از صدر اسلام ، یك كلمه دیگر كه كم و بیش مرادف كلمه

" فقه " است در میان مسلمین معمول شده است و آن كلمه " اجتهاد "

است . امروز در میان ما كلمه " فقیه " و كلمه " مجتهد " مرادف

یكدیگرند .

اجتهاد از ماده " جهد " ( به ضم جیم ) است كه به معنی منتهای كوشش

است . از آن جهت به فقیه ، مجتهد گفته می شود كه باید منتهای كوشش و

جهد خود را در استخراج و استنباط احكام به كار ببرد .

كلمه " استنباط " نیز مفید معنی بی شبیه اینها است . این كلمه از

ماده " نبط " مشتق شده است كه به معنی استخراج آب تحت الارضی است .

گوئی فقها كوشش و سعی خویش را در استخراج احكام تشبیه كرده اند به

عملیات مقنیان كه از زیر قشرهای زیادی باید آب زلال احكام را ظاهر

نمایند .